.comment-link {margin-left:.6em;}

سکوت سنگين

Wednesday, April 09, 2008

شباهت تحمل ناپذير شرقی


با چند تا از بچه ها برای ديدن دوباره فيلم «کارامل» (Caramel) به سينما رفته بودم. اين فيلم لبنانی که خانم «نادين لبکی» ساخته و خودش هم تويش بازی می کند داستان چند زن جوان و ميانسال را در بيروت امروز تعريف می کند. با معيارهای فيلمسازی خاور ميانه و محدوديت هايی که برای خانم ها در عرصه فيلمسازی وجود دارد، اين فيلم يک کيمياست.
صحنه ای از فيلم، پسر و دختر جوانی را داخل ماشين نشان می دهد. آنها اخيرا نامزد کرده اند و عروسی شان به زودی قرار است برگزار شود. ناگهان سر و کله يک پليس بيکار (و وظيفه شناس!) پيدا می شود و برای خالی نبودن عريضه به درون ماشين سرک می کشد و از پسر درباره نوع رابطه اش با دختر توضيح می خواهد و پسر هم با قلدری طفره می رود و در نهايت صحنه کات می خورد به اداره پليس و صورت ورم کرده و شاکی پسر. در نهايت يکی از پليسها پادرميانی می کند و قضيه ختم به خير می شود.
بعد فيلم از آن صحنه ياد کرديم و به شباهتش به نمونه های وطنی خنديديم. ولی برای من اين تمام ماجرا نبود. حس عجيبی داشتم. برای اولين بار به ديد ناظری خارجی و بيرونی به چنين رويدادی نگاه کردم و بيشتر از هميشه غرابت و اگزاتيک نِس (exoticness) آن را حس کردم. از اين صحنه ها در فيلمهای ايرانی پسا دوم خردادی زياد ديده بوديم ولی اين بار در فيلمی می ديديم که بايد با زيرنويس متوجه حرفها می شديم. اين اتفاق در جايی غير از ايران افتاده بود. انگار روح از بدنم خارج شده بود و داشت از بالا به من قربانی در چنين شرايطی نگاه می کرد. با چنين تمهيدی بود که اين بار با نگاهی از بالا و نه از درون به پوچی و حماقت ذاتی چنين رفتارهای بازدارنده بيشتر پی بردم. حالا بيشتر می توانم درکش کنم از نگاه فردی که کشورش بيش از 200 سال پيش عليه لويی شانزدهم و استبداد انقلاب کرده، يا از نگاه فردی که از همان کودکی در مدرسه جمله ولتر «من حرفت را قبول ندارم ولی تا پای مرگ از حقت دفاع می کنم که به زبان بياری اش» ورد زبانش بوده، يا از نگاه فردی که اگر يک نگاه چپ به يک دگرانديش يا به يک دنباله روی مذهب و مسلک ديگری کند از حقوق اجتماعی محروم می شود.
به اميد روزی که آزادی فردی در تمام دنيا نهادينه شود...