.comment-link {margin-left:.6em;}

سکوت سنگين

Monday, July 28, 2008

مردهای ايرانی به پا خيزيد



يک برنامه ده دقيفه‌ای قراره برای کافه راديو درست کنم راجع به چند کتاب نوشته شده توسط نويسندگان ايرانی خارج از کشور. برای اينکه تسلط بيشتری روی مطلب داشته باشم فقط کتابهايی که خودم خوندم رو انتخاب کردم که تعدادشون ۶ تا می‌شد. وقتی اسامی کتابها و نويسنده‌ها رو در ذهنم مرور کردم متوجه شدم که نويسنده همه آنها خانم هستند (آذر نفيسی، مرجان ساتراپی، ناهيد راشلين، کامليا انتخابی‌فر، شيرين عبادی، داليا سوفر). تازه من هنوز از خانم‌ها شهرنوش پارسی‌پور و فيروزه دوما (که هر دو نويسندگان قابل احترامی هستند) هنوز چيزی نخونده‌ام. وقتی به غيرت مردانه‌ام برخورد گشتی در اينترنت زدم ببينم اوضاع نويسندگی همجنس‌های من چطوره و در کمال شرمندگی بايد اذعان کنم که گويا در اين عرصه از اثری از آقايون نيست يا اگر هست در سطحی بسيار پايين‌تر (ياد اون صحنه بورات افتادم که وقتی جناب بورات کتاب خاطرات پاملا اندرسون رو می‌بينه با تعجب می‌پرسه مگه اين زن نيست پس چرا کتاب نوشته!؟).
جدای از ساير مسايل و فارغ از شايستگی ادبی (که بحث‌اش را حتما در برنامه راديو‌ خواهم کرد)، اين حقيقت که خانم‌های ايرانی بازار کتابهای راجع به کشورمان را مال خود کرده‌اند شايسته تفکر بيشتر است. به نظر می‌رسه صرف زن بودن و در ايران زندگی کردن آنها را واجد شرايطی کرده که می‌توانند مخاطب غربی را مجذوب خود کنند (دقت کنيد که همه کتب بالا به زبان انگليسی هستند). پنج تا از شش کتاب بالا خاطرات خود نويسنده هستند و در همه مساله زن بودن در ايران و آپارتايد جنسی برجسته است. حتی خانم نفيسی تا آنجا پيش می‌رود که در «لوليتاخوانی در تهران» اسارت مردم ايران توسط نظام جمهوری اسلامی را با اسارت زنان ايرانی توسط مردان ايرانی مقايسه می‌کند (و همين مقايسه را به سمت اسارت جنسی لوليتا توسط ناپدری‌اش، هامبرت هامبرت، می‌برد).
اين پست صرفا بيان همين نکته بود و قرار نيست نتيجه‌ای از آن گرفته بشه. برای خودم اين عدم توازن جالب و چشمگير بود و گفتم شايد کسی هم نظری در اين مورد داشته باشه.

3 Comments:

At 9:38 AM, Blogger Unknown said...

عطر سنبل، عطر کاج فیروزه دوما تو خود ایران هم پرفروش شد و محبوبیت پرسپولیس ساتراپی هم فکر نمی‌کنم به غرب محدود بشه و من این‌که صرف ایرانی‌ بودن جذابشون کرده باشه برای «خواننده‌های غربی» رو قبول ندارم و قلم قوی‌شون رو دلیل می‌دونم و مثلا با این‌که کتاب‌هاش رو به فارسی خوندم و با این که غربی نیستم ولی بازم گلی ترقی نویسنده‌ی محبوبمه، ولی بقیه‌ی نوشته‌ت رو قبول دارم. فکر می‌کنم بیشتر همین که این زن‌ها اتفاقات ساده‌ی زندگی‌هاشون رو بدون دستکاری نوشتن تاثیر داشته و البته که اگه زن باشی و ایران زندگی کنی این روزمره‌ها منحصربه فرد هستن و جذاب.
تو کتاب دوم فیروزه دوما که الان دارم می‌خونم خیلی زن بودن‌ش تا این‌جا خودش رو نشون نداده و صرفا عادت‌های ایرانی‌هاست که داستان‌ها رو جذاب کرده و فکر می‌کنم مثلا اگه یه کتاب این مدلی می‌خوندم که توش می‌گفت فلان حرکت مادر خانواده در قبال همسایه‌ی بالایی‌شون در واقع چه معنایی می‌داد و این اتفاق‌ها در سومالی میفتاد باز برام جذاب بود.

 
At 4:29 AM, Blogger Lmira said...

"سمفونی مردگان" عباس معروفی، به زبان آلمانی هم نوشته و منتشر شده. انگلیسی رو نمیدونم. یعنی رضا قاسمی هم هیچ کدوم از کارهاییش که در فرانسه منتشر شده، راجع به ایران نیست؟!..

 
At 2:30 PM, Anonymous Anonymous said...

ساسان قهرمان هم هست... داستان ِ کافه رنسانس اش رو خیلی دوست داشتم... ولی منم بیشتر قلم زنهای ادبیاتِ کشورمون رو می خونم... چه تو ایران باشن چه خارج از ایران... هر چند که "زن گرایی" تو کارهاشون گاهی واقعن از حد می گذره، باز انگار در مقابله با مردهای ادبیاتمون بیشتر حرف دارن برای گفتن... می گن سختی کشیدن و تجربه کردن سوختِ قلم ِ نویسنده اس... شاید قضیه همین باشه

 

Post a Comment

<< Home